کتاب «زن در سنت و در تحول اسلام» نوشته «منصور فهمی» ترجمه «تراب حق شناس، حبیب ساعی»
محمد برای همه قانون می گذارد و خود را مستثنی می کند. مثلا درحالیکه روزه دار بود با نوازش عایشه از بار سنگین روزه طولانی رمضان می کاست، حال آنکه روابط جنسی برای دیگر مؤمنان موجب بطلان روزه می گشت و برای توجیه این امتیاز می گفت که بوسه های پیامبر از شهوت عاری است. در زندگی روزمره محمد زنان را موجوداتی تلقی می کند که باید از آنان بر حذر بود. اعتقاد به فرودستی زنان، به تبعیت از پیامبر باعث می شود که به عهده گرفتن برخی کارها برای زنان ممنوع گردد. محمد وقتی شنید که ایرانیان دختر خسرو پرویز را به تخت شاهی نشانده اند فریاد برآورد: آنها که بگذارند زنان بر آنها فرمان برانند، راه به جایی نخواهند برد.
دانلود کتاب «زن در سنت و در تحول اسلام» نوشته «منصور فهمی» ترجمه «تراب حق شناس، حبیب ساعی»
Filed under: نویسندگان خارجی، کتابها درباره زنان | Tagged: قرآن، منصور فهمی، متعه، محمد، مذهب، مسلمان، نقد قرآن، نقد اسلام، نقد دین، کتاب ممنوعه، پیامبر، آیات زن ستیز، ایران، ازدواج، اسلام، اسلام راستین، اسلام رحمانی، تاریخ اسلام، تازینامه، تراب حق شناس، حبیب ساعی، حجاب، حدیث، خدا، خرافات، خشونت علیه زنان، دین، دانلود، زن، زن در قرآن، زن در اسلام، زن در حدیث، زن در سنت و در تحول اسلام، زن ستیز، زن ستیزی در اسلام، زنان |
ممنوعه ی عزی سلام و رض ادب
مزاحم همیشگی خانه ی رایمند
نوروز پیروز
این شعر از اسماعیل خویی برگرفته از بلاگ مسعود009 تقدیم به گل وجودت
نامَرد تر خُدایْ نبود از خدای زن
تا بنگرد که حالِ زن از او چگونه است
ای کاش می نِشَست دَمی خود به جای زن
عیسای او چرا پسر آمد ، نه دختری
تا بندِ بندگی بگشاید زپای زن
یا از چه رو پیمبر زن زو نیامدست
تا زن شناس باشدو درد آشنای زن
یا زن چرا نشد تنی از مه فرشتگان
تا دَردِ زن گزارد و آرَد دَوای زن
اما بهْ ، آنکه وانَهَم افسانۀ خدا یْ
زیرا نکاست خواهد از آن ابتلای زن
درآسمان، کسی نتوان یافت ، بر زمین مرد است مرد
مرد همانا بلای زن
مرد است و زورِ کورِ وی و آبگینِ جَهل
کو را به خویش باز نماید، سرای زن
پندارَد از خِرَد بُوَدَش بَهره بیشتر
یا آنکه رایِ اوست فراتر زِ رای زن
از مرد بودو از ستم او که در جهان
زن مبتلای او شدو او …طلای زن
بود از هراس مرد که زن شد فریبکار
دست از جفای مرد ، که خیزد ریای زن
تا مرد کام زن بگِزاید به دُر دَرد
بر او حرام باد شَرابِ صفای زن
از کی ، چرا به کامِ دلِ خویش زیستن
باشد روای مرد و نباشد روای زن
تاریخ و اجتماع و خدا جز بهانه نیست
جای دگر بجو سببِ دردهای زن
زین هم که زن زمانی سالار بوده است
پیوند با فسانه زند ماجرای زن
حال اینچنین شده است گرفتم به باستان
ما را نبوده جامعه ، مهنت سرای زن
بنگر به خود گرائی دیگر گزای مرد
و ذاتِ مادر گرانه دیگر گرای زن
در داگاهِ عَدلِ خِرَد جُرمِ مُزحِکیست
که نیم رای مرد شمارند رای زن
مرد از دل زن است که هست آید
ای شگفت، چون نیمِ آنِ مرد بُوَد خونبهای زن ؟
پستِ دَقَل چو قاعده شرع بر نهاد
پستِ من از زن است که ای جان فدای زن
شبهایت به شادی روزهایت در پناه آزادی
راستی ممنوعه اسم اون نویسنده ماشالله شمس آجودانی نیست بلکه ماشالله آجودانی است
لایکلایک
دوست عزیز سلام و عرض ادب
درود بر شما مرد فعال و فرهنگی ورد پرز
خیلی خاطره خودتو وبلاگت عزیزه داداش گلم
ما که داریم حالشو می بریم
داداش گلم اگه از ماشاالله شمس آجودانی کتابی داری رو کن مرسی
لایکلایک